دختر آفتاب

بدون عنوان

روزي مرد کوري روي پله‌هاي ساختماني نشسته و کلاه و تابلويي را در کنار پايش قرار داده بود روي تابلو خوانده ميشد: من کور هستم لطفا کمک کنيد . روزنامه نگارخلاقي از کنار او ميگذشت نگاهي به او انداخت فقط چند سکه د ر داخل کلاه بود.او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اينکه از مرد کور اجازه بگيرد تابلوي او را برداشت ان را برگرداند و اعلان ديگري روي ان نوشت و تابلو را کنار پاي او گذاشت و انجا را ترک کرد. عصر انروز روز نامه نگار به ان محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از صداي قدمهاي او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسي است که ان تابلو را نوشته بگويد ،که بر روي ان چه نوشته است؟روزنامه نگار جواب داد:چيز خ...
24 آبان 1391

یک خبر جدید

خیییییییییییییییییییییییییییییییییییییلییییییییییییییییییییییییییییییییییی وقته که به این جا سر نزده بودم و علتش هم درس و کارهای مدرسه بود اما بالاخره وقت آزاد پیدا کردم تا یک سری به این جا بزنم.  اما خبر جدید هم این بود که  مدرسه مون به ما کرم ابریشم داده تا مراحل تبدیل شدن اون به پروانه رو از نزدیک ببینیم وخودمون پرورشش بدیم.   من هم یک سری عکس از اونها گرفتم تا شما هم اونها رو ببینید    اونها مدام درحال برگ خوردن هستند واز جاشون تکون نمی خورن. توضیح کوتاهی درباره ی کرم های ابریشم: اول اولش که بهم دادنشون خیییییییییییییییییییییییلییییییییییییییییییییی کوچواو بودن ا...
11 خرداد 1391

کاسه داغ تر از آش

ناصر الدین شاه قاجار بنا بر نذری که داشت سالی یک روز در فصل بهار به روستای سرخه حصار در شرق تهران می رفت.به فرمان او دوازده دیگ آش بار می گذاشتند که در آن ترکیب نامناسبی از تکه های گوشت و انواع خوردنی ها می ریختند که این ترکیب نا موزون را به آش شله قلمکار تشبیه کرده بودند. در این روز هر یک از اعیان واشراف در پختن آش کاری را به عهده داشتند. شاه سبزی آش را پاک میکرد و اتابک نخود آن را. خلاصه در این جشن آش پزان هر یک از ارکان دولت کاری را به عهده داشتند.پس ازآن که آش پخته می شد آن را در کاسه های بزرگ و کوچک به تناسب مقام اشخاص ریخته و برای هر یک می فرستادند و رسم چنین بود که آن شخص پس از خوردن آش کاسه ی خود را پر از پول کرده نز...
10 خرداد 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دختر آفتاب می باشد